در حالی که سواحل طلایی، امنیت اجتماعی و کیفیت بالای زندگی، این کشور را به یکی از آرزوهای مهاجران و ساکنان جهان تبدیل کرده، گزارش تازهای از موسسه گالوپ تصویری کاملاً متضاد از دنیای کار در استرالیا ترسیم میکند. فقط ۲۳ درصد از نیروی کار در استرالیا واقعاً درگیر کارشان هستند، و ۱۲ درصد از آنها عملاً دلزده و بیزار از شغلشان. این یعنی بیشتر مردم هر روز صبح فقط “میروند سر کار”، نه برای پیشرفت، نه برای خلاقیت، فقط برای بقا.
وضع از این هم بدتر میشود وقتی بدانیم استرالیاییها از پراسترسترین کارکنان جهاناند — دوشادوش آمریکاییها و کاناداییها. فشارها بر دوش مدیران است که باید همزمان با کاهش بهرهوری، افزایش وظایف، سلامت روان تیم، و ورود پرشتاب هوش مصنوعی کنار بیایند. ما از مدیرانمان میخواهیم هم مربی باشند، هم رواندرمانگر، هم تکنولوژیدان. اما در نهایت همه میبازند؛ انگیزه در حال سقوط است، بهرهوری درجا زده، و خستگی جمعی به مرز انفجار رسیده.
با این حال، بیرون از محل کار، زندگی همچنان خوب است. مردم هنوز امید دارند، کمتر احساس تنهایی میکنند، و از نظر سبک زندگی در سطح جهانی پیشتازند. اما آیا میشود دو روی یک سکه باشیم؟ اگر بخواهیم فقط «خوششانس» نباشیم و واقعاً کشور پیشرویی باشیم، باید به تناقض بزرگمان نگاه کنیم: رفاه عمومی با فروپاشی محیط کار همخوانی ندارد.